هر دری سخن

مطلب. دانلود(فیلم.موزیک......).عکس....

هر دری سخن

مطلب. دانلود(فیلم.موزیک......).عکس....

ریاضیات

ریاضیات یا انگارش[۱] را بیش‌تر دانش بررسی کمیت‌ها و ساختار‌ها و فضا و دگرگونی (تغییر) تعریف می‌کنند. دیدگاه دیگری ریاضی را دانشی می‌داند که در آن با استدلال منطقی از اصول و تعریف‌ها به نتایج دقیق و جدیدی می‌رسیم (دیدگاه‌های دیگری نیز در فلسفه ریاضیات بیان شده‌است).

ریاضیات خود یکی از علوم طبیعی به‌شمار نمی‌رود، ولی ساختارهای ویژه‌ای که ریاضیدانان می‌پژوهند بیشتر از دانشهای طبیعی به ویژه فیزیک سرچشمه می‌گیرند و در فضایی جدا از طبیعت و محض گونه گسترش پیدا می‌کند به طوری که علوم طبیعی برای حل مسائل خود به ریاضی باز می‌گردند تا جوابشان را با آن مقایسه و بررسی کنند.

علوم طبیعی، مهندسی، اقتصاد و پزشکی بسیار به ریاضیات تکیه دارد ولی گاه ریاضیدانان به دلایل صرفاً ریاضی (و نه کاربردی) به تعریف و بررسی برخی ساختارها می‌پردازند.

ادامه مطلب ...

درس خواندن مثل دوچرخه سواری/ شش راه برای خواندن درس

 

یادتان می آید که چطور یاد گرفتید دوچرخه سواری کنید حتماً یکی از بزرگترهایتان راه و روش  

دوچرخه سواری کردن را به شما یاد داد. شما هم مدتی تمرین کردید تا خوب یاد بگیرید. درس خواندن هم مثل دوچرخه سواری یک مهارت است. یعنی این که می شود بهترین روش درس خواندن را یاد گرفت، تمرین کرد و بعد نتایج عالی گرفت. مهارت درس خواندن به شما کمک می کند که مطالب درسی را سریع تر یاد بگیرید و در کلاس، دانش آموز فعالی باشید، بچه هایی که در دوره راهنمایی و دبیرستان درس می خوانند با به کارگیری این اصول راحت تر از پس درس ها برمی آیند. حالااین شما و این هم شش گام برای مطالعه مؤثر دروس.
    ۱. حواس پرتی سر کلاس ممنوع
    آیا می دانید قبل از این که شما در خانه شروع به درس خواندن کنید فرآیند یادگیری شروع می شود زمانی که سر کلاس نشسته اید و به حرف های معلم تان گوش می دهید، مانند زمانی که در خانه درس می خوانید مفید است. در کلاس ، خوب گوش دادن و نکات مهم را یادداشت کردن، نقطه آغاز یادگیری است.
    سعی کنید جایی بنشینید تا تخته را خوب ببینید، صدای معلم را خوب بشنوید و از همه مهمتر، بغل دستی پرحرفی نداشته باشید.
    ۲. نکات مهم را یادداشت کنید
    وقتی معلم، سر کلاس درس را توضیح می دهد، نکات مهم و کلیدی را در دفترتان یادداشت کنید. مخصوصاً مطالبی را که معلم روی تخته می نویسد. سعی کنید طوری بنویسید که بعداً بتوانید خط خودتان را بخوانید! بهتر است برای هر درس پوشه ای تهیه کنید و خلاصه برداری ها، پلی کپی های تمرین و سؤالات امتحانات را برحسب فصل های کتاب در آن طبقه بندی کنید.
    ۳. از قبل برنامه ریزی کنید
    درس خواندن برای امتحان شنبه را از کی شروع می کنید جمعه شب این طوری هم دچار اضطراب زیادی می شوید و هم به احتمال زیاد نمره خوبی نمی گیرید. برای این که درس خواندن را مرتب پشت گوش نیندازید و به اصطلاح دانش آموز شب امتحانی نباشید، بهتر است یک تقویم کوچک برای خودتان تهیه کنید. تاریخ تمام امتحان ها یا تاریخ تحویل پروژه ها به معلم تان را در آن یادداشت کنید. حالاسعی کنید یک برنامه ریزی زمانی مناسب انجام دهید و مشخص کنید برای هر امتحان از چند روز قبل باید شروع به درس خواندن کنید. اگر نمی توانید این کار را به تنهایی انجام دهید از پدر و مادرتان کمک بگیرید.
    ۴. تقسیم بندی کنید
    وقتی از بخش زیادی از کتاب امتحان دارید و باید مطالب زیادی را یاد بگیرید، بهتر است به جای وحشت کردن از حجم مطالب، آنها را به قسمت های کوچکتر تقسیم کنید. مثلاً اگر برای درس زبان باید معنی ۲۰ لغت را حفظ کنید، آنها را به گروه های چهار تایی تقسیم کنید و هر شب یک گروه (۴ لغت) حفظ کنید. بعد از پنج روز، همه ۲۰ لغت را حفظ خواهید کرد.
    همیشه وقت برای دوره کردن کنار بگذارید. هرچه بیشتر مطالب را مرور کنید، بهتر و مدت بیشتری در ذهن تان باقی می ماند. گاهی اوقات هم استفاده از چند کلک کوچک برای حفظ کردن مطالب کارساز است. مثلاً اگر باید چند اسم را به ترتیب حفظ کنید (مثل نام سیاره ها) می توانید حرف اول هر کدام را به هم بچسبانید و یک کلمه جدید درست کنید. حالابا یادآوری آن کلمه جدید می توانید آن گروه اسم ها را به راحتی به خاطر بیاورید. حتماً شنیده اید که می گویند کار امروز را به فردا مینداز. شما هم درس خواندن را فقط به شب امتحان موکول نکنید. هر شب چند درس را مرور کنید. اگر درس ها حفظی هستند خلاصه برداری ها را مرور کنید و اگر مثل ریاضی، مسأله ای هستند، هر شب یکی دو تا تمرین برای یادآوری حل کنید. وقتی ذهن تان خسته می شود، نمی توانید به خوبی تمرکز کنید. پس هر ۴۵ دقیقه یک بار استراحت کوچکی داشته باشید. اما سعی کنید درمدت استراحت سراغ تلویزیون نروید چون ممکن است دیگر نتوانید به این زودی ها سر درس تان برگردید!
    ۵. رفع اشکال

    وقتی مطلبی را به خوبی یاد نگرفته اید، نمی توانید آن را برای امتحان، خوب حفظ کنید. سعی کنید درس ها را به جای این که طوطی وار بخوانید، خوب درک کنید. این طوری حفظ کردن آنها یا حل کردن مسائل خیلی راحت تر می شود. پس اگر احساس می کنید چیزی را خوب متوجه نشدید حتماً درباره آن از معلم تان سؤال کنید.
    ۶. خوب بخوابید
    شب امتحان است، شما هم همه مطالب را خوانده اید ولی احساس می کنید هیچی یادتان نمی آید. حتی نمی دانید دو دو تا چند تا می شود! نترسید مغز شما برای آن که تمام اطلاعاتی را که در طول روز دریافت کرده تحلیل کند احتیاج به زمان دارد. پس شب امتحان کمی زودتر به رختخواب بروید و خوب استراحت کنید. فردا صبح خواهید دید که همه چیز را به خوبی به خاطر می آورید.  

امیدوارم موفق شوید

رسیدن به کمال ... !

 

 

 

در نیویورک، بروکلین، در ضیافت شامی که مربوط به جمع آوری کمک مالی برای مدرسه مربوط به بچه های دارای ناتوانی ذهنی بود، پدر یکی از این بچه ها نطقی کرد که هرگز برای شنوندگان آن فراموش نمی شود ... او با گریه گفت: کمال در بچه من "شایا" کجاست؟ هرچیزی که خدا می آفریند کامل است.
اما بچه من نمی تونه چیزهایی رو بفهمه که بقیه بچه ها می تونند.
بچه من نمی تونه چهره ها و چیزهایی رو که دیده مثل بقیه بچه ها بیاد بیاره.
کمال خدا در مورد شایا کجاست ؟! افرادی که در جمع بودند شوکه و اندوهگین شدند ... پدر شایا ادامه داد: به اعتقاد من هنگامی که خدا بچه ای شبیه شایا را به دنیا می آورد، کمال اون بچه رو در روشی می گذارد که دیگران با اون رفتار می کنند
و سپس داستان زیر را درباره شایا گفت:
یک روز که شایا و پدرش در پارکی قدم می زدند تعدادی بچه را دید که بیسبال بازی می کردند.
شایا پرسید : بابا به نظرت اونا منو بازی میدن...؟! پدر شایا می دونست که پسرش بازی بلد نیست و احتمالاً بچه ها اونو تو تیمشون نمی خوان، اما او فهمید که اگه پسرش برای بازی پذیرفته بشه، حس یکی بودن با اون بچه ها می کنه. پس به یکی از بچه ها نزدیک شد و پرسید : آیا شایا می تونه بازی کنه؟! اون بچه به هم تیمی هاش نگاه کرد که نظر آنها رو بخواهد ولی جوابی نگرفت و خودش گفت: ما 6 امتیاز عقب هستیم و بازی در راند 9 است.
فکر می کنم اون بتونه در تیم ما باشه و ما تلاش می کنیم اونو در راند 9 بازی بدیم ....

درنهایت تعجب، چوب بیسبال رو به شایا دادند! همه می دونستند که این غیر ممکنه زیرا شایا حتی بلد نیست که چطوری چوب رو بگیره! اما همینکه شایا برای زدن ضربه رفت ، توپ گیر چند قدمی نزدیک شد تا توپ رو خیلی اروم بیاندازه که شایا حداقل بتونه ضربه ارومی بزنه ... اولین توپ که پرتاب شد، شایا ناشیانه زد و از دست داد! یکی از هم تیمی های شایا نزدیک شد و دوتایی چوب رو گرفتند و روبروی پرتاب کن ایستادند.
توپگیر دوباره چند قدمی جلو آمد و اروم توپ رو انداخت.
شایا و هم تیمیش ضربه آرومی زدند و توپ نزدیک توپگیر افتاد، توپگیر توپ رو برداشت و می تونست به اولین نفر تیمش بده و شایا باید بیرون می رفت و بازی تمام می شد ... اما بجای اینکار، اون توپ رو جایی دور از نفر اول تیمش انداخت و همه داد زدند : شایا، برو به خط اول، برو به خط اول!!! تا به حال شایا به خط اول ندویده بود! شایا هیجان زده و با شوق خط عرضی رو با شتاب دوید.
وقتی که شایا به خط اول رسید، بازیکنی که اونجا بود می تونست توپ رو جایی پرتاب کنه که امتیاز بگیره و شایا از زمین بره بیرون، ولی فهمید که چرا توپگیر توپ رو اونجا انداخته! توپ رو بلند اونور خط سوم پرت کرد و همه داد زدند : بدو به خط 2، بدو به خط 2 !!! شایا بسمت خط دوم دوید.
دراین هنگام بقیه بچه ها در خط خانه هیجان زده و مشتاق حلقه زده بودند ...
همینکه شایا به خط دوم رسید، همه داد زدند : برو به 3 !!! وقتی به 3 رسید، افراد هر دو تیم دنبالش دویدند و فریاد زدند: شایا، برو به خط خانه...! شایا به خط خانه دوید و همه 18 بازیکن شایا رو مثل یک قهرمان رو دوششان گرفتنند مانند اینکه اون یک ضربه خیلی عالی زده و کل تیم برنده شده باشه ...

پدر شایا درحالیکه اشک در چشم هایش بود گفت: اون 18 پسر به کمال رسیدند ...


این روتعمیم بدیم به خودمون و همه کسانی که باهاشون زندگی می کنیم
هیچ کدوم ما کامل نیستیم و جایی از وجودمون ناتوانی هایی داریم
اطرافیان ما هم همین طورند
پس بیایید  :

با آرامش از ناتوانی های اطرافیانمون بگذریم و همدیگر رو به خاطر نقص هامون خرد نکنیم
بلکه با عشق، هم خودمون رو به سمت بزرگی و کمال ببریم و هم اطرافیانمون رو.

آموخته ام که ...

آموخته ام که ...

آموخته ام که ...با پول می شود خانه خرید ولی آشیانه نه، رختخواب خرید ولی خواب نه، ساعت خرید ولی زمان نه، می توان مقام خرید
ولی احترام نه، می توان کتاب خرید ولی دانش نه، دارو خرید ولی سلامتی نه، خانه خرید ولی زندگی نه و بالاخره ، می توان قلب خرید، ولی عشق را نه.

آموخته ام ... که تنها کسی که مرا در زندگی شاد می کند کسی است که به من می گوید: تو مرا شاد کردی
آموخته ام ... که مهربان بودن، بسیار مهم تر از درست بودن است
آموخته ام ... که هرگز نباید به هدیه ای از طرف کودکی، نه گفت
آموخته ام ... که همیشه برای کسی که به هیچ عنوان قادر به کمک کردنش نیستم دعا کنم
آموخته ام ... که مهم نیست که زندگی تا چه حد از شما جدی بودن را انتظار دارد، همه ما احتیاج به دوستی داریم که لحظه ای با وی به دور از جدی بودن باشیم
آموخته ام ... که گاهی تمام چیزهایی که یک نفر می خواهد، فقط دستی است برای گرفتن دست او، و قلبی است برای فهمیدن وی
آموخته ام ... که راه رفتن کنار پدرم در یک شب تابستانی در کودکی، شگفت انگیزترین چیز در بزرگسالی است
آموخته ام ... که زندگی مثل یک دستمال لوله ای است، هر چه به انتهایش نزدیکتر می شویم سریعتر حرکت می کند
آموخته ام ... که پول شخصیت نمی خرد
آموخته ام ... که تنها اتفاقات کوچک روزانه است که زندگی را تماشایی می کند
آموخته ام ... که خداوند همه چیز را در یک روز نیافرید. پس چه چیز باعث شد که من بیندیشم می توانم همه چیز را در یک روز به دست بیاورم
آموخته ام ... که چشم پوشی از حقایق، آنها را تغییر نمی دهد
آموخته ام ... که این عشق است که زخمها را شفا می دهد نه زمان
آموخته ام ... که وقتی با کسی روبرو می شویم انتظار لبخندی جدی از سوی ما را دارد
آموخته ام ... که هیچ کس در نظر ما کامل نیست تا زمانی که عاشق بشویم
آموخته ام ... که زندگی دشوار است، اما من از او سخت ترم
آموخته ام ... که فرصتها هیچ گاه از بین نمی روند، بلکه شخص دیگری فرصت از دست داده ما را تصاحب خواهد کرد
آموخته ام ... که آرزویم این است که قبل از مرگ مادرم یکبار به او بیشتر بگویم دوستش دارم
آموخته ام ... که لبخند ارزانترین راهی است که می شود با آن، نگاه را وسعت داد

چارلی چاپلین.

سخنانی زیبا از انیشتین

هر احمقی می تواند چیزها را بزرگتر، پیچیده تر و خشن تر کند؛ برای حرکت در جهت عکس، به کمی نبوغ و مقدار زیادی جرات نیاز است.

   

 

دست خود را یک دقیقه روی اجاق داغ بگذارید، به نظرتان یک ساعت خواهد آمد. یک ساعت در کنار دختری زیبا بنشینید، به نظرتان یک دقیقه خواهد آمد؛ این یعنی "نسبیت".

فرق بین نبوغ و حماقت این است که نبوغ حدی دارد.

 عاشق سفر هستم ولی از رسیدن متنفرم.

  من هوش ِ خاصی ندارم، فقط شدیدا کنجکاوم.

 سعی نکنید موفق شوید، بلکه سعی کنید با ارزش شوید.

دنیا جای خطرناکی برای زندگی است. نه به خاطر مردمان شرور، بلکه به خاطر کسانی که شرارتها را می بینند و کاری در مورد آن انجام نمی دهند.

یکی از قویترین عللی که منجر به ورود آدمی به عرصهء علم و هنر می شود فرار از زندگی روزمره است.

  مثال زدن، فقط یک راه دیگر آموزش دادن نیست؛ تنها راه آن است.

حقیقت آن چیزی است که از آزمون تجربه، سربلند بیرون آید.

زندگی مثل دوچرخه سواری است. برای حفظ تعادل باید حرکت کنید.